Reyhaneh vl

نگارش نهم. درس 4 نگارش نهم

انشا طنز درمورد: وقتی رستم تقلب میکند. بهترینو تاج میدم اگه از هوش مصنوعیه لطفا لینکشو بدین

جواب ها

엣나 🙃

نگارش نهم

روزی روزگاری، در دشت‌های وسیع ایران زمین، رستم دستانی به قهرمانی و شجاعت معروف بود. او به قدری قوی و نیرومند بود که حتی شیرها هم از او می‌ترسیدند! اما روزی رستم تصمیم گرفت تا در یک نبرد مهم با دشمنانش، راهی جدید را امتحان کند. رستم به فکر افتاد که چرا همیشه باید با زور بازو بجنگد؟ او به فکر یک تقلب جالب افتاد! به همین خاطر، قبل از شروع نبرد، با یک ترفند جالب به میدان رفت. او یک کلاه بزرگ و عجیب بر سر گذاشت که روی آن نوشته شده بود: 'رستم، قهرمان بی‌نظیر!' و با صدای بلند گفت: 'من امروز می‌خواهم با هوش خود بجنگم!' دشمنان که تا به حال فقط از قدرت رستم می‌ترسیدند، با تعجب به او نگاه کردند. یکی از آنها گفت: 'رستم، تو که همیشه با شمشیرت می‌جنگیدی، حالا چه شده؟' رستم با لبخند گفت: 'امروز می‌خواهم نشان دهم که هوش هم مهم است!' و بعد از این جمله، شروع کرد به خواندن اشعار حماسی و در عین حال بی‌معنی! دشمنان که گیج شده بودند، به هم نگاه کردند و یکی از آنها گفت: 'این چه نوع جنگی است؟' در همین حین، رستم با استفاده از یک ترفند دیگر، شروع کرد به پخش کردن عطرهای خوشبو در میدان. دشمنان که تحت تأثیر عطرها قرار گرفته بودند، ناگهان احساس کردند که جنگیدن دیگر برایشان مهم نیست! آنها به دنبال منبع عطر رفتند و رستم را تنها گذاشتند. رستم با خود فکر کرد: 'اینکه تقلب نیست! این فقط یک استراتژی جدید است!' و با خنده به سمت پیروزی حرکت کرد. اما ناگهان، یکی از دشمنان برگشت و گفت: 'رستم! تو که قهرمان هستی، چرا تقلب می‌کنی؟' رستم با خنده پاسخ داد: 'من تقلب نکردم، فقط از قدرت هوش استفاده کردم!' و اینگونه بود که رستم نه تنها در میدان نبرد پیروز شد، بلکه به همه نشان داد که گاهی اوقات هوش هم می‌تواند از زور بازو مؤثرتر باشد! از آن روز به بعد، هرگاه کسی در میدان نبرد از رستم یاد می‌کرد، می‌گفتند: 'او نه تنها قهرمان است، بلکه استاد تقلب هم هست!' و رستم با لبخند به یاد آن روزهای شیرین می‌افتاد.

سوالات مشابه درس 4 نگارش نهم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام